تفنگ واسب:
تاخِيالِت ايِگِرِم ،بوره ايِکنُم زين چي فرهادايروُنِمِش وَسي قصرِشيرين
"هروقت به يادت مي افتم،اسبم رازين مي کنم ومثل فرهادبه سوي قصرشيرين حرکت مي کنم."
اسبِمَ زين بُکنين، بِدينشِ ودَسَمُ وَريسُم پاپاکُنُم سي طي کوِگ مَسُم
"اسبم را زين کنيد ولگامش رابه من بدهيد،مي خواهم خدمت يار شرفياب شوم."
اَخُدا کِردمُ طَلَب سه چيه و حَلالي اَسبِ خوب، تفنگ وگُلِ قد شلالي
"ازخدا سه آرزوي حلال دارم، اسبي رهوار، تفنگي خوش دست و نشانه زن و دلبري قدبلند وخوش اندام."
کَوگَلِ سينه ي قَله ي رِهِين وعَمَارَت کوِگ رشته ي مِنِشو، ايلَ دا وَغارَت
"کبک هاي اطراف قلعه، دورعمارت جمع شده اندو کبک خوش خط وخالي درميان آنها ایل رابه غارت داد."
کبک: مجاز از دلبرزيبا
کوگِ مَس مَمَسَني، شاهينُم زنَنِده خُش و ُبازيَک ايزَِنن سَرِتَنَگِ لِنده
"کبک مستي از منطقه ي ممسني آمده و شاهينم در شکار تيز چنگال است. ميان باز و شاهين برسر شکار کبک برفراز تنگ لنده رقابت ودرگيري است."
گل: مجاز از دلبر ، معشوقه
آو چشمه ي گلوار هَر دَم لَوَريزه مَهلين گُُل سَرِش مَريَ، مهلي تَيم عَزيزه
"چشمه ي گلوار هرلحظه از آب پرو خطرناک است، اجازه ندهيدگل براي آب آوردن آن جا برود، چرا که خيلي اورا دوست دارم."
گُل وَ سيزَن خَياط پازَن***کنِ
خال وَ پَي خال ايزَنه، هَر جا کُر دِلِش خواس
"دلبر وسيله ي سوزن خياط تصوير پازن کوهي را مي کشد و هر جا که نامزادش بگويد پي درپي خال کوبي مي کند."
اِشفُتم يار گِرِدي، خوم منَدير وماتُم تِ بَرف رُ کَمََََري ، مو چَويل پاتُم
"شنيده ام مرا فراموش کردي ويار ديگري انتخاب کرده اي، هنوز منتظر وسرگردانم، تو مثل برف لبه ي کمر هستي و من همانند چويل زير برف."
زُلفِ يارُم کپُکه ، چي ميخک( مِهلو) وَخَو شه شا اياي بادِ شمال که عالَم زير بوشه
"گيسو هاي معشوقه ام مثل خوشه ي ميخک، پر پستوانبوه است و هنگامي که باد شمال مي وزد،بوي معطر آنهمه جا را فرا مي گيرد."
جاهِلي اَمالِمو ، دِندو نِش وَدَردِه منَع دُدَر بِکشُن، مِنِ مال نَگَرده
"يکي ازجوانان ايلمان از غم دختر زيباي ايل، بيمار شده است، دختر را از رفت و آمد در ايل منع کنيد تا درد عاشق آرام شود."
مَينا اِسبيد شيرَکي مَيناشَ دِلوکه کشيده سيرمَي تَري، دِلِمَ کَلو که
"دلبري که پيوسته ميناي سفيد مي پوشد، اين بار مينايش را به شيوه ي خاصي بسته و سرمه ي دلپذير ي به چشمش کشيده و با اين کار مرا ديوانه کرده است."
ایل جاکی مادر ایل ایلات کهگیلویه و بویراحمد